مجموعه اشعار انتظار شماره 1
عمری به انتظارنشستم نیامدی چشم ازهمه به غیر تو بستم نیامدی
ای مایه امید بشررشته امید ازهر کسی به جز توگسستم نیامدی
گفتی دل شکسته بود جایگاه من "که من این دل به خاطر تو شکستم نیامدی
کاش دراین رمضان لایق دیدار شوم سحری بانظر لطف تو بیدار شوم
کاش منت بگزاری به سرم مهدی جان تاکه همسفره تولحظه افتار شوم
شده کارم دگر لحظه شماری عجب دردی بود چشم انتظا ری چه خواهد شد اگریک شب بیایی قدم بردیدگان ماگذاری
ترسم كه بيايي و من آنروز نباشم اي كاش كه من خاكِ سرِ كوي تو باشم هر كس به كسي نازدُ و من هم به تو نازم اي كاش كه جانْ بر سرِ كويِ تو ببازم
عمري است كه مشتاق وصال تو منم خواهان تو و ماه جمال تو منم
اي دلبر من عنايتي كن زيرا دلداده ي چهره ي بي مثال تو منم
آفاق را گر ديده ام: مهر بتان ورزيده ام *** بسیار خوبان ديده ام اما تو چيز ديگري
از همه خلق توانم كه ببرم همه عمر *** ازتوای دوست بريدن نفسي نتوانم
تانام شریفت به میان می آید بر پیکر ما دوباره جان می آید
هر عاشق تو زدیگری می پرسد کی مهدی صاحب الزمان می آید
از سوز حسرت سينه ام آتشفشان است چشمم به پيچ كوچه هاي آسمان است.
از پشت بغض ابرها، اي ابرمرد روزي قدم بر چشم ما بگذار و برگرد
تا كي سَرِما باشد و زانوي حسرت؟ تا كي بگرديم از پي ات غربت به غربت؟
كُشتي عروس عشق را از رنج دوري خون شد دل آيينه ها تا كي صبوري؟
فرهاد را از جان شيرين سير كردي اي يوسف زهرا بـميـرم دير كردي
اي ای عشق !چه دردي تو؟كه درمانت نيست اي جان !به چه زنده اي؟كه جانانت نيست
ای دوست نقاب را کناری تو بزن زیرا که به مثل رخ دلدارم کیست
برقلب من است منزل وماواست بیا برروی دودیده ام توراجاست بیا
ازبهر خدا ازبردلداده مرو ای مهدی من جای تواینجاست بیا
من دست تهی دارم وتودست نوازش توباغ گلی من که به جز خار ندارم ای آنکه غمت ناز فروشد به دو عالم در یاب که من غیر تو غمخوار ندارم
بیا که بی تو ندارم دگر قرار بیا بیاکه جان به لب آمد ز انتظاربیا
بیا که حجر تومرازپامرافکندای دوست بیاکه بی تو:به من گشته کار زاربیا
پژمردام ای بهار کی می آیی خورشیددرانتظار کی می آیی
از ظلم :شب تیره شده-روز بشر ای وارث ذولفقار کی می آیی
ای حجت حق به انس وجان ادرکنی مولای زمین و آسمان ادرکنی
غیر از تو مرا هیچ پناهی نبود یا مهدی صاحب الزمان ادرکنی
برماه رخ مهدی قرآن صلوات برجلوه آفتاب یزدان صلوات
بر روح خدا رهبر اسلام سلام بر خون مقدس شهیدان صلوات
هوای دیدنت داره دل من بگو کی حل شود این مشکل من
تورا چشم انتظارم تا بیفتد به رویت دیده نا قابل من
غمین مباش برادر که یار می آید دل نشسته به خون می آید
سپیده می دمد وآفتاب می آید به آسمان شب انتظار می آید
من کیستم فقیر تو یا صاحب الزمان دلداده حقیر تو یا صاحب الزمان
در راه وصل روی تو از پا فتاده ام دست مرا بگیر یا صاحب الزمان
السلام ای یادگارمصطفی السلام ای مظهر لطف وصفا
السلام ای بر خدای ما ولی السلام ای- نور چشمان علی
دل بود از حجر تو در واهمه السلام ای یادگار فاطمه
السلام ای نور حق در عالمین السلام ای وارث خون حسین
تو خواهی گرفزونی روزیت را فزونی ده سلام در خانه ات را
توگر دنبال گنج بی شماری چرا پس بی سلام وبی کمالی
ای دوست بدان که نزد حق نزدیکتر آغاز گرسلام بود او بیشتر
چون حق و رسول راتو در بر خواهی باید که سلام رابداری پیشتر
مردی نه به دارائی وثروت باشد مردی نه رخت فرم وهیبت باشد
مردی نه به ادعای بی حد باشد مردی به مروت وهدایت باشد
گر راست بگوئی که تو مردی آری باید که سلام بر همگان داری
چون وارد بر خانه شدی هر حالی اول تو به همسرت سلامی داری
با گفتن این کلام آرامش بخش بی شک تو به همسرت توجه داری